محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

محیا زندگي مامان وبابا

روزهای آخر 11ماهگی

سلام عزیزای گلم ممنون از حضورتون چند روزیه اینترنتمون قطع شده بود نتونستم به  دوستای عزیز سری بزنم حتما جبران میکنم . خبر مهم تر اینه که بابابزرگ محیا جون عمل باز قلب انجام داده محتاج دعای شما  عزیزاس   تو این شبا واسه سلامتیش دعا کنین تا صحیح وسالم به خونش برگرده این   روزا همش تو راه بیمارستانیم جالب تر اینکه تاریخ تولد محیا جون با بابابزرگش تو  یه روزه . اینم عکسیه که دو روز قبل عمل بابابزرگ محیاس تو پیست آبعلی.       ...
28 آذر 1392

روزهای یازده ماهگی

سلام عزیز مامان ١١ماه از اومدنت میگذره روزها از پی هم میگذره و تو هم بزرگ و بزرگتر  میشی از شیطنتات بگم که حسابی شیطونی کلمه هایی رو که میگی به گل میگی گو   عکس خودتو که میبینی میگی اک صدای گربه رو در میاری با حیوانات سر خوشی هرجا  گوشی موبایل باشه میزاری دم گوشتو میگی او  تعداد قدمهایی که بر میداری بیشتر  شده بس به ٤دستو پارفتن عادت کردی راه نمیری .مامان فدات بشه اینم چندتا از  عکساش.  اینم از محیا خانوم کلاه گیس گذاشته اینجا تو اتاقمونی رفتی رو تخت نشستی چه ذوقی میکنی اینجا مادرجون سرت روسری گذاشته یه روز برفی بابا...
22 آذر 1392

یازدهمین ماهگردو نذری مامان.

عزیز مامان یازدهمین ماهگرد تولدت با ٣روز تاخیر مبارک الهی هزار ساله بشی همیشه  وهمه جا خدانگهدارت باشه دوهفتس که سرمای شدید خوردی هرچی بهت دارو میدم انگاری بدتر میشی خیلی اعصابم بهم ریختس خدا کنه هرچی زودتر خوب بشی تا دلم آروم بگیره لج باز بودی بدتر شدی نمیدونم شایدم از دندونت باشه لاغر بودی بدتر شدی  روز به روز شیطونتر میشی . از نذری بگم مامانی در دوران بارداری وبعد دنیا اومدنت کلی مشکلات داشتم نذر کرده بودم صحیح وسالم باشی موهاتو نذر امام رضا کردم دو هفتس که موهاتو از ته زدیم  شدی شبیه پسرا موهاتم وزن کردیم به قیمت طلا پول ببرم برای امام رضا الهی مامان  فدای کچل خانوم...
16 آذر 1392
1